چهل شلیک کارآموز
این هفته سه فیلم دیدم (بیکار هم خودتی، علاف هم خودتی)؛ چهل سالگی، شلیک از فاصلهی نزدیک، کارآموز. ایرانی و خارجی و خارجی. انتظار داشتم چهل سالگی خیلی زیباتر از این باشه. شلیک از فاصلهی نزدیک را برای بار دوم بود که میدیدم و دوست دارم حداقل یه بار دیگر هم آن را ببینم بس که زیبا بود، سومی را هم چون بازیهای آلپاچینو را دوست دارم.
چهل سالگی عاشقانهای متوسط بود که آن قدر سازندهاش توضیح میداد و تصریح میکرد که انگار نه برای چهلسالهای باسوادی که عشق را تجربه کرده است که انگار برای 20 سالهای که داستان اول مثنوی هم باید از اول تا آخر برایش تعریف کرد، ساخته شده است.
شلیک از فاصلهی نزدیک فیلمی جنایی با درونمایهای قوی از عشق با بازی خیرهکنندهی کلارا و آن موسیقی متن مسحورکننده. ترکیب متوازنی از جنایت، معما، عشق. کارآموز هم فیلمی معمایی- جاسوسی که من عاشق آن هستم. با جملات قصار همیشگی آلپاچینو.
صرفا جهت اطلاع: اولی را از ودیئو کلوپ گرفتم و دومی و سومی را هم تلویزیون خودمان پخش کرد.
کلمات کلیدی : فیلم، چهل سالگی، شلیک از فاصله نزدیک، کارآموز، آل پاچینو